وياناويانا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

دختران من هدیه ای از خدا

روز مادر مبارک

مادر بهشت من همه آغوش گرم توست گویی سرم هنوز به بالین نرم توست پیوسته در هوای تو چشمم به جستجوست هرلحظه با خیال تو جانم به گفت و گوست صد قصه عشق بودی و می خوانمت مدام رفتی و ماند قصه صد عشق ناتمام........ مادر نازنینم ! ازینکه این روزها در کنارم نیستی غمگینم . غمی که نمی توانم بگویم . نه حتی نمی توانم گریه کنم . چون باور میکنی اگه بگم جایی رو ندارم که برم گریه کنم . اصلا وقتش رو ندارم . کسی نیست تا بشینم پیشش و گریه کنم . دیگه دوست ندارم بقیه رو درگیر احساسات و غصه های خودم کنم . از دلسوزی بقیه خسته شدم ........... مادر عزیزم ! دلم خیلی برات تنگه . نمی دونم اگه بودی  چی می تونستم پیدا کنم که لایق تو باشه و بهت کادو بدم ....
31 فروردين 1393

دلم برای دخترانم تنگ شده

سلام به دوستان گلم دلم امروز گرفته .دلم برای نی نی های نازنینم تنگ شده . این روزها که دوباره کار رو شروع کردم مجبور شدم بچه ها رو بذارم مهد . ویانای عزیزم ، سروین جیگر و آوین عسلم هرسه تا باهم توی یه مهدن. خیلی دلم می خواست پیششون باشم اما موقعیت طوریه که ترجیح می دم بیام سرکار. شاید سرکار اومدن من مشکلات مالی مارو کم نکنه اما می تونه یه خرده تو روحیه من و شاید آینده من و بچه ها تاثیری داشته باشه . توکل به خدا! ویانای عسل بانو حالا دیگه بیست ماهش داره تموم می شه و حسابی شیطون شده و می خواد سراز هرچیزی در بیاره . عاشق عمه کوچیکشه و مدام داد می زنه عمه ( با فتح میم و مشدد) عاشق تراس و حیاط و آب بازی و دوش و حمام و اینجور کاراست ...
27 فروردين 1393

سلامی دوباره

سلام و صدتا سلام به همه دوستای عزیزم که تو این مدت به من سرزدند و یادی از من و دخترهام کردند و تشکر از همه اونایی که به یاد ما بودند. دلمون خیلی برای همه تون تنگ شده بود . ازین که می تونیم دوباره گاهی دیداری از هم تازه کنیم خوشحالیم . بالاخره بعد از ٦ ماه من تونستم یه سری به وبلاگم بزنم . تو این مدت اینقدر سرم شلوغ بوده که وقت نکردم لب تاپم رو از کیفش دربیارم  چه برسه به اینکه بخوام به اینترنت وصل بشم . باورتون نمیشه ؟؟؟؟!!!! خدا ایشاله به دوقلو ( در واقع سه قلو) گرفتارتون کنه تا بفهمید چی می گم . از خاطرات این مدت براتون تعریف می کنم . سر صبر! فعلا بای بای. ...
18 فروردين 1393
1